روزهای پرتقالی دختری از جنس باران

ساخت وبلاگ

به معنای واقعی این روزها سرنوشت من، او و شاید آنها که بعد از ما باشن، به من بستگی داره.

شنبه دوم دی ماه 1402، روز موعود و اولین و مهم ترین قدم برای رقم خوردن سرنوشتمه.

امیدوارم از پسش بربیام.

مامان منتظر این روز بود و ندیدش... امیدوارم بتونه بهم افتخار کنه.

چهارشنبه بیست و نهم آذر ۱۴۰۲ | 13:59 | پرتقالی  | 

روزهای پرتقالی دختری از جنس باران...
ما را در سایت روزهای پرتقالی دختری از جنس باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmahya-rahye بازدید : 22 تاريخ : شنبه 2 دی 1402 ساعت: 18:06

مامان... امشب واسمون دعا بخون... روزهای پرتقالی دختری از جنس باران...
ما را در سایت روزهای پرتقالی دختری از جنس باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmahya-rahye بازدید : 17 تاريخ : شنبه 2 دی 1402 ساعت: 18:06

نوروز نشهعید نیادسال عوض نشهسالی که تو اصلا توش نیستی رو میخوام چیکار؟حالت تهوع میگیرم از فکر رفتن به سال دیگهبه سالی که تو هیچ روزیش رو تجربه نکردیمتنفرم ... از نوروزی که عاشقش بودم متنفرم...از دنیای بی تو متنفرم...پارسال پای هفت سین آرزو کردم تو و اون، یعنی همون جمع کوچیک خانواده سه نفری ما سال بعد هم سر همون هفت سین سال رو نو کنیم و کنار هم باشیم. آرزو کردم یه تار مو ازت کم نشه.و حالا دارم برای کجا هفت سین آماده میکنم؟ سر مزارت؟! یکشنبه بیست و هشتم اسفند ۱۴۰۱ | 11:38 | پرتقالی  |  روزهای پرتقالی دختری از جنس باران...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهای پرتقالی دختری از جنس باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmahya-rahye بازدید : 50 تاريخ : يکشنبه 6 فروردين 1402 ساعت: 17:20

بزرگ ترین کابوس تمام زندگیت که واقعی بشه دیگه از چی باید ترسید؟ و یا برای چی باید زندگی کرد؟

فردا میشه دو ماه

دو ماه.... یعنی 60 روز و در عین حال یعنی یک میلیون سال پیش....

یک میلیون سال پیش ... یا همون دو ماه پیش ....

مامان مرد...

و من هم.

چهارشنبه شانزدهم آذر ۱۴۰۱ | 19:22 | پرتقالی  | 

روزهای پرتقالی دختری از جنس باران...
ما را در سایت روزهای پرتقالی دختری از جنس باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmahya-rahye بازدید : 55 تاريخ : چهارشنبه 5 بهمن 1401 ساعت: 15:30

حالم خوبه

به ثبات نسبی رسیدم

امید دارم واسه آینده در عین ناامیدی

شاید رفتم از اینجا و پا رو دلم گذاشتم.

این سرزمین تیکه تیکه اش تیکه های قلبمه

ولی شاید قلبم رو شکستم.

باید بین خودت و قلبت گاهی یکیو انتخاب کنی.

شنبه بیست و هفتم آذر ۱۴۰۰ | 4:57 | پرتقالی  | 

روزهای پرتقالی دختری از جنس باران...
ما را در سایت روزهای پرتقالی دختری از جنس باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmahya-rahye بازدید : 66 تاريخ : يکشنبه 29 خرداد 1401 ساعت: 15:17

توی اتاق خوابیده و دلم براش تنگ شده گاهی انقدر دوسش دارم که دلم میخواد هر وقت خوابه برم بیدارش کنم.وقتی خودم خوابم کسی نباید از یک کیلومتریم رد بشه ولی وقتی اون خوابه انقدر مهربونه که همیشه آغوشش به روم بازه... انقدر دوسش دارم که گریه ام گرفته. خیلی قشنگه خیلی...معجزه زندگیمه. صبور و بخشنده من... نیاد روزی که کم باشم از این دوسایه رو دیوار... جمعه دوازدهم فروردین ۱۴۰۱ | 1:19 | پرتقالی  |  روزهای پرتقالی دختری از جنس باران...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهای پرتقالی دختری از جنس باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmahya-rahye بازدید : 71 تاريخ : يکشنبه 29 خرداد 1401 ساعت: 15:17

چند شب پیش قبل خواب که همه عالم و آدم و فکر و خیالا میان تو ذهنم، به این فکر کردم یهویی که هیچ وقت تو عمرم قدر الان شاد و آروم نبودم. عجیبه. اصلا اینطوری به نظر نمیرسه ولی وقتی با خودم صادقم این حفیقته. شادی های قبل از این مقطعی و طوفانی بودن. هیجانی. جذاب و پر زرق و برق ولی این روزها آرامش بعد از طوفانه انگار! به ثبات رسیدن!با همه سختی های درد مشترک این روزها، احساس میکنم آرومم. دنبال کسی نیستم. نیازی نیست خودمو به کسی ثابت کنم، نیازی نیست خودمو دوست نداشته باشم به خاطر دوست داشتن دیگری. اون عشقی که میدم رو چند برابر پس میگیرم. و فکر میکنم این مهم ترین دلیل  آرامشه. دلم گاهی خیلی وقتا برای خیلی روزهای گذشته تنگ میشه. میتونم گریه کنم. ولی این حقیقتِ صاف و آروم چیزی بود که همه عمر میخواستمش و خبر نداشتم. بیخیال هیجان های زودگذر. خسته ام از طوفان ها. روزها جالب شدن. بابا هر صبح ساعت 5 پیام صبح بخیر میده. سعی میکنه جوک های بامزه بفرسته یا یه موضوعی برای صحبت پیدا کنه، مامان حالش بهتره و هر روز ساعت ها با هم صحبت میکنیم، میگه غذا چی درست کرده و امروز چیکار کرده و چه فیلمی دیده و من میگم چقدر از کارام باقی مونده.  یار عزیز قامت بلندُم، هر روز میره و بی خستگی برمیگرده. و من مشغول پروژه هایی که در عین خستگی امیدوارم میکنن. امیدوار رفتن. یا موندن و ساختن. هر دو حالتش خوبه. من همه عمر دوست داشتم قدر لحظه ها رو بدونم. وقتایی که خیلی خوشحال بودم سعی میکردم لحظه ها رو توی ذهنم ثبت کنم. حتی وقتایی که خیلی عاشق بودم و حس خوشبختی داشتم میدونستم به زودی تموم میشه و باید قدرشو بدونم. لحظه های شاد زندگیم پر از مکث بود برای عمیق شدن. ه روزهای پرتقالی دختری از جنس باران...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهای پرتقالی دختری از جنس باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmahya-rahye بازدید : 87 تاريخ : يکشنبه 29 خرداد 1401 ساعت: 15:17

های مرگ 

چرا نگاه نمیکنی به من؟

های مرگ؟

راستی که تحمل این مرگ-زندگی بی نهایت سخت شده 

کجایی ای مرهم؟

کجایی شجاعت؟

کجاست شهامتی که نجاتم بده؟ 

یا مرگی که؟! 

کجاست رهایی ؟ 

کجاست مرگ؟

تا کی به آرزو؟

بیا .

مرگ

پنجشنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۳۹۹ | 22:13 | پرتقالی  | 

روزهای پرتقالی دختری از جنس باران...
ما را در سایت روزهای پرتقالی دختری از جنس باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmahya-rahye بازدید : 80 تاريخ : جمعه 17 ارديبهشت 1400 ساعت: 17:21

نگرانم نگران خانواده ام و دوستام  که این روزهای' target=_blank href='/last-search/?q=روزهای'>روزهای وحشتناک رو دوام بیارن طاقت درد و مریضی رو ندارم  توان رو به رو شدن با مرگ هیچکس رو ندارم.  اما بازم با اینکه پاییزه و نمیتونم برم بوسه باد خزون و دلتنگی های برگ ها رو  ببینم ولی حال درونم خوبه  اینجا اع روزهای پرتقالی دختری از جنس باران...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهای پرتقالی دختری از جنس باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmahya-rahye بازدید : 74 تاريخ : جمعه 17 ارديبهشت 1400 ساعت: 17:21

این وبلاگ مال وقتیه که اول دبیرستان بودم  ینی وبلاگای قبلی رو دیگه بازنشسته کرده بودم و اینجا مینوشتم. دقیقا ۱۱ سال پیش و بیشتر. اون اولا ماجراهای تینجیری و روزمرگی های کلاس ۱۰۱ مدرسه با بچه ها رو مینوشتم که تک تکشون رو دوست داشتم و هنوزم میگم بهترین روزهای پرتقالی دختری از جنس باران...ادامه مطلب
ما را در سایت روزهای پرتقالی دختری از جنس باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmahya-rahye بازدید : 64 تاريخ : جمعه 17 ارديبهشت 1400 ساعت: 17:21